جدول جو
جدول جو

معنی خوازه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

خوازه زدن(بَ بَ گِ رِ تَ)
آذین بندی کردن شهر. آیین بندی کردن شهر. (یادداشت بخطمؤلف) : چندان خوازه زده بودند و تکلفهای گوناگون کرده که از حد وصف بگذشت. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
خوازه زدن
ساختن خوازه (دختر) خواهشگری
تصویری از خوازه زدن
تصویر خوازه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوانه زدن
تصویر جوانه زدن
جوانه برآوردن گیاه
کنایه از به وجود آمدن مثلاً عشق در وجودش جوانه زده بود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ اَ دَ)
طعنه زدن. مسخره کردن. ملامت و سرزنش کردن:
ای گم شده و خیره و سرگشته کسایی
گوّاژه زده بر تو امل ریمن و محتال.
کسایی.
جز این داشتم امید و جز این داشتم الچخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.
کسایی.
کسی را کجا مغز باشد بسی
گواژه نباید زدن بر کسی.
فردوسی.
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 813).
نباید گواژه زدن بر فسوس
نه بر یافه گفتن شدن چاپلوس.
اسدی.
گواژه همی زد چنین وز فسوس
همی خواند مهراج را نوعروس.
اسدی.
چو چندی گواژه زدند او خموش
برآشفت و گفت این چه بانگ و خروش ؟
اسدی.
به گستاخی درآمد کی دلارام
گواژه چند خواهی زد بیارام.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 146)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
قلم را قط زدن. (غیاث اللغات). کنایه از خامه تراشیدن. (آنندراج) :
نه چون خام کاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی.
خامه مزن سوختن عامه را
آلت تزویر مکن خامه را.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَتُ کَ دَ)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن:
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من.
صائب (از آنندراج).
خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.
حسین ثنائی (از آنندراج).
آفت کم است میوۀ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ بَ گِ رِ تَ)
کوزه زدن و کاسه خوردن، باده نوشیدن در کوزه و کاسه، این تعبیر ارتباطی با ’کاسه زدن و کوزه خوردن’ ندارد. (کلیات شمس چ فروزانفر جزو هفتم ص 556) :
نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم
تا سبووارهمه بر خم خمار زنیم.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آوازه شدن
تصویر آوازه شدن
مشهور شدن، مایه عبرت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
طعنه زدن سرزنش کردن: ایا (ای. دهخدا) گم شده و خیره و سرگشته کسائی، گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال (کسائی)
فرهنگ لغت هوشیار
چفته زدن تهمت زدن متهم ساختن: گر از یک کام اوگیری کناره زند در یک زمانت صد هواره. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوازه شدن
تصویر آوازه شدن
((~. شُ دَ))
شهره شدن، مایه عبرت گشتن
فرهنگ فارسی معین
خصی شدن، اخته شدن، ناتوان شدن، عنین شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد